ناموجود
رمان گتسبی بزرگ:
داستان رمان گتسبی بزرگ درباره ی مرد ثروتمندی به نام گتسبی است. کسی خبر ندارد که این ثروت عظیم از کجا آمده است. در مورد ثروت او شایعات زیادی وجود دارد. مثلا شایعه است که گتسبی از خانواده ی بسیار فقیری بوده که عاشق دی زی می شود. گتسبی در زمان سربازی از دی زی دور می شود اما بعد خبر ازدواج او را می شنود. با این حال گتسبی عاشق می ماند و همیشه چشمش به دنبال دی زی میگردد …
بخش هایی از رمان:
- در سال هایی که جوان تر و به ناچار آسیب پذیر تر بودم پدرم پندی به من داد که آن را تا به امروز در ذهن خود مزه مزه می کنم. وی گفت: هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه مردم مزایای تو رو نداشتن.
- به هوش که اومدم خودم را کاملا بی کس حس کردم. بلافاصله از پرستار پرسیدم که پسره یا دختر. وقتی بهم گفت دختره سرم رو برگردوندم و زدم زیر گریه. گفتم خیلی خب، خوشحالم که دختره. امیدوارم که احمق باشه. واسه ی این که بهترین چیزی که یک دختر تو این دنیا می تونه باشه، همینه، یک احمق خوشگل.
- همیشه تماشای دوباره ی چیزهایی که آدم تمام قدرت تطابق خود را برای آن ها مصرف کرده است کار غمگین کننده ای است.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.