ناموجود
درباه ی رمان کلیدر:
کلیدر عنوان رمانی از محمود دولت آبادی نویسنده ی خوش نام معاصر، نام کوه و روستایی در خراسان است. داستان این رمان سرنوشت غم انگیز یک خانواده ی کرد است که به سبزوار کوچ کرده اند.
با این جمله ها وارد جهان داستان کلیدر میشویم:
اهل خراسان مردم کرد بسیار دیده اند. بسا که این دو قوم با یکدیگر در برخورد بوده اند، خوشایند و ناخوشایند. اما این که چرا چشم هاشان به مارال خیره مانده بود، خود هم نمی دانستند…
بخش هایی از رمان:
- مردم را که میشناسی !
مردم از ترسوها خوششان نمیآید، اگر چه خودشان چندان هم شجاع نیستند. آن ها از ضعیف و ناتوان بیزارند. اگر چه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند. این مردمی که من دیدهام خود به خود حامی قدرت هستند. پشت کسی هستند که توانا باشد. اما اگر آن قدرت ضعیف شود، مردم خود به خود از او دور میشوند. اگر قدرتی که می پسندند از پا در بیاید، آن وقت همین مردم لگدش می کنند و از رویش می گذرند، همین مردم…! - کشنده تر از این چیست که آدم به کاری برخلاف طبعش واداشته شود؟ کاری که آن از یک سوی می رود و تو از دیگر سوی. کاری از آن گونه که برخلاف تو می رود. چنین لحظه هایی سرآمدنی نیستند. کش می آیند، درازا می یابند، سنگین می شوند، خمار و تنبل می شوند. زندگانی کند می شود، از خود وا می ماند و آدمی احساس می کند در برکه ای راکد ماندگار شده است. برکه ای بی خیال جنبش در سر. خری در گل مانده …
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.