ناموجود
درباه ی رمان مارون:
رمان مارون اثر بلقیس سلیمانی از چند سال قبل از انقلاب آغاز شده و شب شروع جنگ، رمان به پایان میرسد. داستان مارون از گره خوردن زندگی خانواده ای روستایی و کل روستا با انقلاب می گوید.
این کتاب داستان سختی ها و مشکلات زندگی روستا نشینان در سال های انقلاب و جنگ تحمیلی در روستای مارون است. شروع داستان با زنی ست به نام زلیخا که کودک شیرخواره ی خود را به پشت بسته و چهار کودک دیگر خود را رها کرده و از مارون خارج می شود تا شوهر خیانت کار خود را که پی معشوقش مرصع به شهر دیگری رفته بازگرداند. تا شاید بار سنگین نگاه ها و سخنان همشهری هایش را سبک تر کند و کودکانش را از گرسنگی نجات دهد. اتفاقه ایی که در راه برای او می افتد و گناهی که مرتکب می شود نه تنها باری از دوشش بر نمی دارد که سنگین ترش هم می کند…
بخش هایی از رمان:
- دنیا با ما نیست پسر، خدا از ما برگشته. از خیلی سال پیش خدا از ما برگشت.
- زن های مارون برای از میان به در کردن حریف، طفل هایشان را بر سر دست بلند می کردند و تهدید می کردند او را به زمین می کوبند. اما هرگز ندیده بود و نشنیده بود کسی واقعاً طفلش را به زمین کوبیده باشد و حالا خودش برای برگرداندن شوهر هوس بازش این کار را کرده بود.
- گاهی خیال می کنم بختک افتاده روی سینم، همه ی این مصیبتا رو خواب دیدم، هنوز هم بختک روی سینمه. نمی تونم نفس بکشم، نمی تونم گریه کنم، هیچ کاری نمی تونم بکنم.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.