ناموجود
رمان شب های روشن:
رمان شب های روشن عاشقانه ای کوتاه از داستایوفسکی است. داستان این کتاب درباره ی جوانی رؤیا پرداز است که زندگی را در تنهایی به سر میکند و به دنبال گمشده ای که با او همزبانی کند، هر سو می رود. تا عاقبت در کنار آبراه با دوشیزه ای گریان، که او نیز عاشقی شیدا و تنهاست، آشنا میشود و خیال میکند که ایام تنهایی اش به سر آمده …
بخش هایی از رمان:
- ”می دانم، ناستنکا، میدانم و حالا بیش از همیشه میدانم که بهترین سال های زندگی ام را ضایع کرده ام. حالا که کنار شما نشسته ام و با شما حرف می زنم و به آینده فکر می کنم می ترسم، زیرا که در آینده باز تنها می شوم. باز همان حرمان اسا و همان زندان و همان زندگی بی حاصل. و جایی که من در بیداری در کنار شما این قدر شیرین کام بوده ام دیگر به چه رویایی می توانم دل خوش کنم؟ آه، خوشبخت باشید دوشیزه ی نازنین، که مرا از همان اول طرد نکردید و من می توانم بگویم دست کم دو شب از عمرم را به راستی زنده بوده ام.
- ناستنکا… آیا در دل تو تلخی ملامت و افسون افسوس میدمم و آن را از ندامتهای پنهانی آزرده میخواهم و آرزو میکنم که لحظات شادکامیات را با اندوه بر آشوبم و آیا لطافت گل های مهری که تو جعد گیسوان سیاهت را با آنها آراستی که با او به زیر تاج ازدواج بپیوندی پژمرده میخواهم؟… نه، هرگز، هرگز و صد بار هرگز. آرزو میکنم که آسمان سعادتت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه نورانی باشد و لبخند شیرینت همیشه روشن و مصفا باشد و تو را برای آن دقیقهی شادی و سعادتی که به دلی تنها و قدر شناس بخشیدی دعا میکنم.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.