ناموجود
درباه ی رمان دا:
سیده زهرا حسینی یکی از زنان کرد ایرانی است که پدر و مادرش پیش از ولادت او در عراق زندگی میکردند. او در سال ١٣٤٢ در عراق به دنیا آمد. در کودکی همراه خانواده اش به ایران بازگشت و در خرمشهر ساکن شدند. سیده زهرا حسینی در قالب کتاب دا تمام خاطرت خود را از جنگ تحمیلی روایت کرده است.
این کتاب مهم ترین و تاثیرگذارترین کتاب در زمینه ی دفتع مقدس می باشد.
بخش هایی از رمان:
- حرفی که می خواستم بگویم بر اساس شنیده هایم بود نه دیده هایم به همین خاطر کمی پیش خودم شرمنده بودم. اما تنها چیزی که می توانست مردم را به حرکت در آورد و نور امیدی در دلشان ایجاد کند خبر موفقیت نیروهایمان بود.
- عصر روز دوم یا سوم جنگ بود. دختر سبزه رو و بلند قدی به مسجد جامع خرمشهر آمد و شروع کرد به داد و بیداد کردن. شما برادرها چرا سری به قبرستان جنت آباد نمی زنید؟ چرا به ما کمک نمی کنید؟ چرا ما را با آن همه جسد تنها می گذارید؟ اگر خودتان نمی آیید لا اقل اسلحه ای به ما بدهید … اسمش زهرا حسینی بود. از همان روز اول به زن های مرده شور قبرستان کمک می کرد. خیلی کلافه بود. سر و وضع مرتبی نداشت. لباس هایش خونی بود چون با خاک و اجساد زیادی سرو کار داشت، بوی تعفن می داد. سر و صورت و دستانش خاک بود…
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.