ناموجود
درباره ی رمان بادبادک باز:
بادبادک باز رمانی است نوشته ی نویسنده ی افغان خالد حسینی. داستان روایتی است از پسری افغان به نام امیر که پسر ارباب است. ماجرای اصلی داستان مربوط به امیر و دوستش حسن است که هر دو از کودکی با هم بزرگ شده اند. حسن پسر خدمتکاری است که در خانه ی پدر امیر کار میکند. او نمونه ی یک انسان پاک و وفادار است که با تمام وجود خود را فدای دوستش می کند …
در توضیحات کتاب نوشته شده است: بادبادک باز درباره ی دوستی و خیانت و بهای وفاداری است. درباره ی علایق پدر و پسر است و تسلط پدر، درباره ی عشق و ایثار است و دروغ هاشان، درباره ی دور ماندن از اصل است و تمنای بازگشت به آن. رمان در روایتی شیرین و جذاب، در گذر از مصائب زمانه جای امیدواری باقی میگذارد: بادبادک (مظهر خوبی و دوستی و رهایی) سواد و دانش و بازشدن چشم به روی جهانی دیگر، نقش قصه گویی در ایجاد تفاهم، عشق و خلاصه جلوه های گوناگون فرهنگ یک ملت زنده، نشان میدهد که به قول خودشان «زندگی میگذره» یا به عبارت دیگر، زندگی همچنان ادامه دارد.
بخش هایی از رمان:
- بابا گفت: “فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.” اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی. می فهمی؟
- گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد،سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.