شمشیرت و تیز کن و به کاروان های رقیبان حمله ببرو غنایم با ارزش به دست بیاور ! اما پشت سرت رو هم بپا که عنقریب یکی از همان کاروان ها خودت را غارت کند.

آتش جنگ از زمانی شعله‌ور شد که وزیر حکومت به طمع زیاده‌خواهی و قدرت ، حاضر به قربانی کردن همه چیز بود . پس بذر انتقام را در دل مردی از تبار رعیت کاشت و منتظر جوانه زدن آن شد . در شرایطی که رعیت در وضعیت سختی زندگی می‌کرد ، حکومت برای ثروت اندوزی و تقویت پایه‌های خود ، در پی به خدمت گرفتن تمام دانشمندان بلاد بود ؛ دانشمندانی که کور سوی امید رعیت برای بهبود شرایط فعلی بودند  ، در کشاش نزاع میان حکومت و رعیت ، بذر انتقام در دل آن مرد تبدیل به درختی تنومند شده بود .اکنون تصمیم بر عهده‌ی شماست ؛(( کمک ، انتقام و قدرت ))! کدام را انتخاب می‌کنید ؟