ناموجود
درباره ی رمان اتاق:
رمان اتاق نوشته ی اما دون اهو بر اساس یک داستان واقعی روایت شده است. این رمان داستان مادر و کودکی است که در یک اتاق کوچک زندانی شده اند. مادری که پیش از محبوس شدن تجربه ی جامعه ی واقعی را دارد. اما این کودک پنج ساله تمام دوران زندگی خویش را در همین اتاق گذرانده است و هیچ تجربه ی مستقیمی از جهان واقعی ندارد. داستان در دو بخش اصلی روایت میشود: دوران اسارت در اتاق و دوران آزادی و رهایی از اتاق.
رمان با این جملات آغاز می شود: امروز پنج سالم شد. دیشب وقتی تو کمد خوابیدم، چهار سالم بود ولی وقتی تو تاریکی صبح زود از توی رختخواب پا شدم، پنج سالم شد. اجی مجی لاترجی. قبلش، سه ساله، یک ساله و صفر ساله بودم. زیر صفر هم بودم؟
این رمان تا کنون توانسته جوایز زیادی را نصیب خود کند. برخی از این جوایز عبارتند از کتاب سال مجله ی نیویورگ تایمز، نامزد جایزه ی بوکر۲۰۱۰ ، جایزه ی کتاب سال راجرز رایترز، برنده ی جایزه ی داستان اورنج انگلیس ۲۰۱۱، نویسنده ی برتر رمان ایرلند ۲۰۱۱ و برنده ی جایزه ی ادبیات معاصر کشورهای مشترک المنافع و …
بخش هایی از رمان:
- آب نبات ها را تقریبا ته سطل پیدا می کنم. به شکل توپ های قرمز. دست هایم را می شویم، همین طور آب نبات ها را، چون خیلی چسبناک شده. پلاستیکش را باز می کنم و مک می زنم، شیرین ترین چیزی که تا به حال خورده ام. نمی دانم بیرون هم این مزه را می دهد یا نه. اگه فرار کنم تبدیل به یک صندلی می شوم و مامان نمی داند کدام یکی هستم.
- می توانم آبی اطراف را ببینم، آسمان است، با بعضی لکه های سفید که مامان می گوید ابرها هستند و از توی لانه زنبوری خیره می شوم، زل می زنم و فقط آسمان را می بینم. هیچ چیز دیگری مثل قطار یا کشتی یا اسب ها و دختر ها و آسمان خراش ها و… نیست.
- چمن توی تلویزیون است و همین طور آتش، اما می تواند به صورت واقعی توی اتاق بیاید اگر من لوبیا را داغ کنم و شعله ی قرمزی به آستینم بگیرد و مرا بسوزاند. دوست دارم آتش را ببینم ولی اتفاق نمی افتد. هوا و آب واقعی است ولی فقط توی حمام و سینک، رودخانه ها و دریاچه ها توی تلویزیون هستند، درباره ی دریا چیزی نمی دانم.
- زن هم گریه می کند، قطره های سیاه از گوشه ی چشم هایش پائین می آید، تعجب می کنم چرا اشک هایش سیاه است. دهانش هم مثل زن توی تلویزیون خونی است. موهای زرد کوتاه دارد. همین طور مامان را محکم میان بازوهایش فشار می دهد، بعد سه بار دورش می زند. هیچ وقت ندیدم مامان کسی را این طور بغل کند.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.