ناموجود
درباه ی رمان جای خالی سلوچ:
در رمان جای خالی سلوچ با زندگی روزمره ی مردم یک روستا آشنا می شویم. فضای داستان از نام آن مشخص است. مرگان زنی روستایی است که یک روز صبح متوجه می شود همسرش، سلوچ او را ترک کرده. سلوچ بدون هیچ خبری محل زندگی خود را ترک کرده و به دنبال کار به شهر می رود. از این پس تمام مسئولیت زندگی بر عهده ی مرگان است.
توصیفات و فضاسازی خوب دولت آبادی از این کتاب یک شاهکار ساخته است
بخش هایی از رمان:
- گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می شود. می شوراند. منقلب می کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد. می گریاند. می چزاند. می کوباند و می دواند. دیوانه به صحرا!
- زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می توانی زخم را از قلبت وابکنی و نه می توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.