ناموجود
درباه ی رمان احتمالا گم شده ام:
رمان احتمالا گم شده ام اثر سارا سالار درباره ی زنی است که در میان آشفتگی های ذهنی خود اتفاقات مهم زندگیش را بازگو میکند. بیشترین دغدغه ی این زن رابطه اش با دختری به نام گندم است. راوی در مسیر داستان با دکتر روانشناس صحبت میکند؛ گویی روانشناس، مخاطبان داستانش هستند که سوال هایی که در ذهنشان ایجاد میشود را پاسخ می دهد
بخش هایی از رمان:
دکتر گفت: “نباید این قدر به گذشته فکر کنی.” نباید، نباید، بیخود نبود که کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر می کنند آدم هیچی نمی داند یا فکر میکنند اگر مید اند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلا اگر می دانی نباید این قدر به گذشته فکر کنی، فکر نکن دیگر؛ و اگر نمی دانی نباید این قدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. به همین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر می کنم. می دانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر می کنم.
– می دانم که این تقدیر است و این زندگی ای است که برای هر کس یک جور است و هر کس باید همان جورش را زندگی کند. این تقدیر است و وقتی فکر می کنیم تغییر کرده است یا تغییرش دادهایم، نمیدانیم که همان تغییر هم تقدیر است …
نقد و بررسیها
حذف فیلترهاهنوز بررسیای ثبت نشده است.