رمان شب پره ها

چشمتون روز بد نبینه، با صورت اومدم رو زمین. فقط شانسی که آوردم تو لحظه آخر چشمم خورد به یه دختر که داشت از این ور پیاده رو می اومد. اونقدری وقت شد که بگم ای دختر خانم عزیز، الهی قربونت برم، من دارم می افتم، احتمالا بیهوش می شم. خونه ما همینه. تور به جون اون کسی که دوست داری قسمت می دهم که وقتی من کامل خوردم زمین، این زنگ رو بزن و یه جوری به بابام اینا خبر بده که هول نکنن و بیان نعش منو از رو زمین وردارن که ایجا وسط خیابون بو نگیرم و سد معبرم نکنم که برای شهرداری مشکل ساز بشم!

ناموجود


رمان شب پره ها

ناموجود